اولاً کشتار جمعکثیری از مسلمانان اهلسنت و حتی مسیحیان در عراق و سوریه و تخریب کلیساها و عبادتگاههای غیرمسلمانان نشان داد هدف تکفیریها صرفاً شیعیان عراق یا علویان سوریه نیستند بلکه آنها سلاحهای خود را به سوی پیروان هر دین و مسلکی که مخالف تعصب، ارتجاع و جمود فکریشان باشند نشانه میروند. ثانیاً ترورها و انفجارهای خونین فرانسه در سال 2015، اقدامات گروه تکفیری بوکوحرام در نیجریه و حادثه تروریستی اخیر در پایتخت اندونزی به وضوح ثابت کرد خشونت تکفیریها گسترهای بسیار فراتر از خاورمیانه یا حتی جهان اسلام را تحتالشعاع قرار داده و مردم سراسر جهان از شرق آسیا گرفته تا آفریقا و قلب اروپا در معرض خطرات آن هستند. ثالثاً مشاهده عمق و شدت تعارض دیدگاهها و عملکرد تروریستهای تکفیری با آموزههای اصیل اسلام از یک سو و برملا شدن نقشآفرینی برخی قدرتهای غربی بهویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی در ایجاد، سازماندهی، تسلیح و پشتیبانی از این تروریستها از سوی دیگر موجب شده است تا بسیاری از تحلیلگران و حتی سیاستمداران در خصوص عدم ارتباط تکفیر با اسلام اصیل و اینکه گروه جنایتکاری همچون داعش علیرغم ادعای ظاهری خود هرگز نمیتواند نماینده تفکر اسلامی باشد، زبان به اعتراف بگشایند.
بنابراین امروز تفکر تکفیری و تروریسمِ خونبارِ ناشی از آن نه فقط چالش پیش روی اسلام بلکه دغدغه و تهدید مشترک تمامی ادیان آسمانی و همه ابناء بشر از هر ملیت و نژادی محسوب میشود و لذا مقابله مؤثر با آن نیز نیازمند درک و آگاهی مشترک، چارهجویی مشترک و اقدام مشترک است و در این میان هماندیشی علما و نخبگان روشنضمیر از کشورهای مختلف میتواند بسیار سازنده و مثمر ثمر باشد.
عدم ارتباط تفکر تکفیری با آموزههای اسلام اصیل
عدم ارتباط رویکرد و عملکرد گروههای تکفیری با آموزههای دین اسلام آنقدر بدیهی و مُبرهن است که تنها سیری اجمالی در منابع اصیل تفکر اسلامی یعنی قرآن و سیره پیامبر اکرم (ص) برای اثبات آن کافی است. دقیقاً به همین دلیل است که رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای در نامه نخست خود خطاب به جوانان اروپا و آمریکا از آنان میخواهد: «در واکنش به سیل پیشداوریها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بیواسطه از این دین به دست آورید... اجازه ندهید ریاکارانه، تروریستهای تحت استخدام خود را بهعنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اول آن بشناسید. با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) آشنا شوید.»
ثمره مراجعه مستقیم به آیات قرآن این است که از رهگذر بررسی و مقایسه مفاهیم متعالی آن با تفکرات افراطی و اقدامات وحشیانه و غیرانسانی گروههای تکفیری ـ که به دروغ خود را منتسب به اسلام میدانند و داعیهدار تشکیل خلافت اسلامی و بازگشت به شیوه زیست اجتماعی صدر اسلام هستند ـ باطل و انحرافی بودن این تفکرات و همسنخ نبودن آن با اسلام به سهولت آشکار میگردد. فردی که به نص قرآن مراجعه میکند، باید از خود بپرسد چگونه ممکن است پیامبری که خداوند فلسفه رسالت او را آوردن پیام رحمت برای تمامی جهانیان ـ و نه فقط مسلمانان ـ دانسته است (وَمَآ أَرْسَلْناَکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعالَمِینَ)، الهامبخش اوج قساوت و بیرحمی تروریستهایی خشن برای به خاک و خون کشیدن انسانهای بیگناه اعم از مسلمان و غیرمسلمان و حتی زنان و کودکان باشد؟!! در تفسیر آیه مذکور گفته میشود تعبیر «عالمین» (جهانیان) آنچنان مفهوم وسیعی دارد که کلیه انسانها را در تمام اعصار دربر میگیرد و بر این معنا دلالت دارد که وجود پیامبر اسلام برای همه انسانهای آینده تا پایان جهان رحمت است.
مخاطب قرآن یقیناً با این سؤال روبرو میشود که چطور میتوان پذیرفت دینی که در آن خداوند، مهربانیِ پیامبرش با مردم را رحمتی از جانب خود میداند و او را از خشونت و سنگدلی ـ که موجب گریزان شدن مردم میگردد ـ برحذر می-دارد و به بخشش خطاها و طلب آمرزش برای آنها فرامیخواند (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ)، الگویی برای یک شیوة حکومتداری خشن و سرشار از قتل و غارت و شکنجه و تجاوز و تخریب باشد؟!! این آیه به روشنی گویای آن است که نظام حکومتی اسلام، برمبنای محبت و ارتباط تنگاتنگ با مردم استوار گردیده و در منطق متعالی قرآن، رهبری و مدیریت صحیح جامعه، با عفو و عطوفت همراه است. زیرا طبیعتًا اگر شخصی که در مقام رهبری قرار گرفته است، خشن و تندخو و غیرقابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد، به زودی در برنامههای خود شکست خواهد خورد و مردم از گرد او پراکنده میشوند.
همچنین برخلاف تبلیغات دروغینی که توسط رسانههای غربی با استناد به جنگافروزی گروههای تروریستیِ اسلامنما نظیر داعش صورت میگیرد تا دین اسلام را منادی جنگ و ترور و کشتار و تخریب نشان دهد، مطالعه آیات قرآن و بررسی سیره پیامبر اکرم(ص) نشان میدهد که در تفکر اسلامی، جنگ صرفاً در راه آرمانهای الهی (فی سبیل الله) و برای مقابله با ظالمان و متجاوزان به قلمرو مسلمانان (به صورت دفاعی) مجاز شمرده شده است (وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ، أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاَتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُواْ). بنابر این مسلمانان هیچگاه نباید آغازگر جنگ باشند و تاریخ جنگهای پیامبر در صدر اسلام نیز گویای همین مطلب است. جالب این جاست که خداوند در قرآن بلافاصله پس از صدور جواز جنگ دفاعی با مهاجمان و متجاوزان، صراحتاً پیامبر و یارانش را از زیادهروی و افراط در جنگ و تعدی از دایره عدل و انصاف و جوانمردی برحذر میدارد (وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ). ذات صلحطلب اسلام موجب شده است که قرآن کریم در آیات متعدد مسلمانان را حتی در هنگام جنگهای دفاعی و دفع تجاوز دشمن، به پذیرش سریع پیشنهاد آتشبس و صلح ـ در صورت طرح آن از جانب طرف مقابل ـ فرمان دهد تا بدین ترتیب جنگ و خونریزی در اسرعوقت و با کمترین تلفات انسانی خاتمه یابد (فَإِنِ انْتَهُواْ فَلاَ عُدْوانَ إلّاَ عَلَی الْظَّالِمِینَ، فَإِن اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْاْ إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً).
بنابر این، اسلام اصیل در تعارض آشکار با تفکرات انحرافیِ سلفی تکفیری و رفتار غیرانسانی تروریستها، هرگز کفرِ عقیدتی یک انسان و باور وی به مکتبی غیر از اسلام را مجوزی برای قتل او و غارت بیرحمانه مال و ناموسش نمیداند. اسلام با تقسیم غیرمسلمانان به کفار «حربی» و «غیرحربی»، تنها کفار حربی ـ یعنی کسانی که با مسلمانان سرِ جنگ و ظلم دارند و به قلمرو اسلام تعدی میکنند را دشمن میپندارد و جنگ مشروط و منصفانه با آنها را مجاز میشمارد؛ اما در مورد کفار غیرحربی که اهل جنگ و تعدی نیستند و با مسلمانان همزیستی مسالمتآمیز دارند، به نیکی و عدالتورزی توصیه دارد (لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ. إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَ ظَاهَرُواْ عَلَی إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ). این رویکرد مقایسهای و مشاهده لطف و رحمت و مدارایی که در سراسر قرآن و تمامی آنات زندگانی پیامبر اسلام موج میزند، با زدودن زنگار تبلیغات مغرضانه رسانههای غربی، پرده از این حقیقت آشکار برمیدارد که به خاک و خون کشیدن وحشیانه انسانهای بیگناه خواه در عراق و سوریه باشد، خواه در اندونزی یا در قلب اروپا، برخاسته از یک تفکر انحرافیِ مرتجع و متحجر است که هیچ ربط و سنخیتی با دین آسمانی اسلام و پیامبر رئوفش ندارد.
تفکر تکفیری محصول پیوند استکبار و ارتجاع کاملاً برخلاف ادعای دروغین رسانههای غربی که پیدایش گروههای تروریستی تکفیری را منبعث از تفکر اسلامی میدانند و لذا اسلام را آیینی خشونتطلب و تروریستپرور معرفی میکنند، امروز میتوان به استناد مدارک معتبر و شواهد فراوان و نیز بر اساس اعترافات صریح برخی از دولتمردان و تحلیلگران غربی، انگشت اتهامِ ظهور جریان تکفیری را به سوی ابرقدرتها بهویژه آمریکا و انگلستان و همپیمانان مرتجع آنها در خاورمیانه نشانه گرفت و تروریسم تکفیری کنونی را مولود نامبارک پیوند استکبار غربی و ارتجاع عربی حولمحور منافع سیاسی و اقتصادی مشترک دانست. رهبر انقلاب اسلامی در نامه دوم خود به جوانان غربی با اشاره به این موضوع مینویسد: «امروز کمتر کسی از نقش ایالات متحده آمریکا در ایجاد یا تقویت و تسلیح القاعده، طالبان و دنبالههای شوم آنان بیاطلاع است. در کنار این پشتیبانی مستقیم، حامیان آشکار و شناختهشده تروریسم تکفیری، علیرغم داشتن عقبماندهترین نظامهای سیاسی، همواره در ردیف متحدان غرب جای گرفتهاند.»
ارتباط تنگاتنگ سیاستمداران آمریکایی و شاهزادگان مُتموّل سعودی با محوریت معاملات نفتی سابقهای دیرینه دارد تا جایی که برخی از مقامات مشهور سیاسی آمریکا جزو سهامداران بزرگ شرکتهای طرف قرارداد با عربستان همچون کارلایل (The Carlyle Group)، تگزاکو (Texaco) و هالیبرتون (Halliburton) هستند. همین ارتباطات دیرینه زمینهساز تشکیل گروههای تروریستی تندرو برای تحقق برخی اهداف سیاسی مشترک مانند بیرون راندن ارتش سرخ شوروی از افغانستان و یا ایجاد جنگهای نیابتی در خاورمیانه شد. رهبر انقلاب اسلامی در این زمینه اظهار میدارد: «مستندات مسلّم تاریخی به روشنی نشان میدهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکر افراطی و مطرود، آنهم در دل یک قبیله بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقیترین و انسانیترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادینِ خود، گرفتن جان یک انسان را بهمثابه کشتن همه بشریت میداند، زبالهای مثل داعش بیرون بیاید؟»
برای اثبات دخالت مستقیم آمریکا در شکلگیری و تقویت و تجهیز گروههای تروریستی تکفیری مانند داعش مستندات فراوانی وجود دارد که ذیلاً تنها به ذکر چند نمونه از آنها اکتفا میشود:
در 23 آوریل 2009 هیلاری کلینتون (Hillary Clinton) وزیر خارجه وقت آمریکا در سخنرانی خود گفت: بگذارید یادآوری کنم کسانی که ما امروز با آنها میجنگیم را خودمان بیست سال پیش پایهگذاری کردیم زیرا درگیر کشمکشی با شوروی بودیم.
در 4 نوامبر 2014 پایگاه اینترنتی روزنامه واشنگتنپست فاش کرد که هسته اولیه داعش در یکی از زندانهای آمریکا در عراق با نام «کمپ بُکا» (Camp Bucca) و در نتیجه اتحادی بین القاعده و حزب بعث به وجود آمده است. بر اساس این خبر، وقتی ابوبکر البغدادی (رهبر داعش) از این زندان آزاد شد، از یک عضو عادی حزب بعث به یک تروریست فوق حرفهای تبدیل شده بود که ارتباط عمیق و نادری هم با القاعده و هم با حزب بعث عراق داشت.
در 21 اکتبر 2014 پایگاه اینترنتی روزنامه واشنگتنپست از ارسال تصادفیِ تسلیحات برای داعش توسط هواپیماهای آمریکایی خبر داد.
در 17 فوریه 2015 ویسلی کلارک (Wesley Clark) ژنرال بازنشسته آمریکایی در گفتگو با شبکه سی.ان.ان اعتراف کرد که داعش در نتیجه سرمایهگذاری دوستان و متحدان آمریکا برای مقابله با حزبالله از طریق بنیادگرایان مذهبی شکل گرفت.
در 7 می 2015 پایگاه اینترنتی سی.ان.ان خبر آغاز آموزش شورشیان سوریه با عنوان «شورشیان میانهرو» (moderate rebels) توسط آمریکا را منتشر ساخت.
مبتنی بر شواهد فوق و دهها نمونه دیگر به سهولت میتوان دریافت که تروریستهای تکفیریِ مسلماننما در حقیقت مجریان سیاستهای ایالات متحده و همپیمانان منطقهای آن برای تحقق اهداف راهبردی مشترک مانند «طرح خاورمیانه جدید» هستند. ابتدا القاعده با اقدامات مشکوک تروریستی خود در 11 سپتامبر 2001 زمینهساز حمله نظامی آمریکا به خاورمیانه و تصرف افغانستان و عراق گردید اما پس از پایان مرحله اول و وقتی اسامه بن لادن به دلیل انقضای تاریخ مصرفش توسط خود آمریکاییها به صورت مرموزی در پاکستان کشته شد، نوبت به داعش رسید که با برافراشتن پرچم اسلام و اعلام تشکیل خلافت اسلامی و در عین حال ارتکاب وحشیانهترین جنایات بشری، پرده جدیدی از نمایش اسلامهراسی را آغاز کند تا بهانه دخالت آمریکا در سوریه و تلاش برای سرنگونی دولت اسد و نیز حضور دوباره آن در عراق باشد. جالب این جاست که آمریکاییها در آشکار و نهان اقدام به تجهیز، آموزش و تأمین مالی گروههای تروریستی مانند داعش میکنند و سپس علیه دستپروردگان خود ائتلاف جهانی تشکیل میدهند.
درد مشترک؛ درمان مشترک
تجربة حوادث تلخ سالهای اخیر موجب شده است تا همگان در جامعه جهانی به خوبی دریابند تروریسم کور که ریشه در تفکر مرتجع تکفیری دارد، تهدیدی نه فقط برای یک آیین یا منطقه جغرافیایی خاص بلکه برای تمامی ابناء بشر صرفنظر از دین، نژاد، فرهنگ و ملیتشان محسوب میشود. لذا یقیناً مقابله با چنین تهدید جهانشمولی از عهده یک دولت
به تنهایی ساخته نیست بلکه همکاری و تشریک مساعی تمامی موجودیتهای جامعه جهانی اعم از دولتی و غیردولتی را طلب میکند. رهبر انقلاب اسلامی خطاب به جوانان غربی مینویسد: «واقعیت این است که اگر مسائل دردناک، زمینهای برای چارهاندیشی و محملی برای همفکری فراهم نکند، خسارت دوچندان خواهد شد... رنجهای امروز اگر مایه ساختن فردایی بهتر و ایمنتر نشود، فقط به خاطرههایی تلخ و بیثمر فرو خواهد کاست... امروز تروریسم درد مشترک ما و شما است.»
اینک در شرایطی که متأسفانه سیاستمداران و دولتمردان کشورهای غربی آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کردهاند و با اتخاذ سیاستهایی مُزوّرانه در عین سر دادن شعار مبارزه با تروریسم، خود به نُضج و گسترش این پدیده شوم دامن میزنند، مسئولیت بسیار سنگینی بهعهده پیروان راستین موسی، عیسی و محمد(ع) بهویژه روحانیون، نخبگان، اندیشمندان و روشنفکرانِ متعهد به آرمانهای الهی است تا همدلانه برای مقابله با این تهدید بزرگ و نجات انسانهای بیگناه اقدام کنند. به نظر میرسد نیاز امروز جهان بیش از هر چیز گشایش مسیری برای تعامل است که طی آن مردمان آزادمنش و ژرفاندیش جامعه جهانی در جایگاهی برابر و در فضایی مبتنی بر منطق و استدلال و رها از القائات گفتمان نظام سلطه و مناسبات قدرت، به بحث و گفتگو و هماندیشی سازنده برای نیل به درک متقابل و یافتن راهکارهایی جهت رفع سوءتفاهمها و مشکلات مشترک جوامع بشری بپردازند.
باید اذعان کرد که بزرگان قدرت و ثروت در روزگار کنونی تنها منافع مادی را سرلوحه سیاستهای خود قرار دادهاند و در این میان، موضوعی که ظاهراً هیچ اهمیتی برای آنان ندارد، همانا ریختن خون بیگناهان در جنگهای ویرانگر و لکه-دار شدن نام ادیان آسمانی است که در ذات خود همواره مُنادی صلح و دوستی هستند. همچنین مکاتب فکری دستساز بشر همچون لیبرالیسم و کمونیسم با وجود تمامی ادعاهای خود نتوانستهاند گره از مشکلات بشریت بگشایند و جهانی سرشار از جنگ و تهدید و ناامنی را برای او ساختهاند. لذا چه بسا تنها راه باقی مانده برای بشر امروز بدون تردید بازگشت به تعالیم پیامبران الهی و گوش سپردن به ندای فطرتی باشد که در نهاد تمامی انسانها به ودیعه گذارده شده است (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا) شاید اختلافات فکری و سلیقهای بسیاری میان پیروان ادیان مختلف وجود داشته باشد، لکن به فرموده قرآن کریم توجه به نقاط اشتراک (کلمة سواء) میتواند دریچهای به سوی وحدت و همگرایی فراروی تمامی اهل ایمان بگشاید. (قُلْ یَاأَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَوَآءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّنْ دُونِ اللَّهِ)